نی نی نوشت

یه شنبه دیگس...

یه روز نشستم حساب کردم اگه تا آخر آدر که 6 ماهم تموم شه بیام سر کار . بعدشم مرخصی زایمانمو استفاده کنم عملا میشد 49 روز کاری دیگه که میام سرکار...از امروز یعنی 44 روز کاری دیگه...انگار این شمارش معکوس که نشون میده بم فرصت کاریم چقدر محدوده باعث شده با انگیزه بیشتری بیام سرکار...

نی نی جدیدا تکون میخوره...یه نبض ضعیفی بعضی وقتا زیر دلم احساس میکنم.کوچولوی ریزقولی ولی من اونجور که باید و شاید بش نمیرسم.تغذیم خوب نیست...تخم مرغ و شیر کم میخورم...استراحتم کافی نیست...تازه باهاشم حرف نمیزنم :(

4 شنبه رفتم سونوی آنومالی و سلامت جنین مرحله دو

سری اول که رفتم جایی که دکتر معرفی کرده بود جایی بسیار شیک...پر آرامش.فضای دلباز.بعدش تو اتاق سونوگرافی که رو تخت دراز میکشیدی یه خانوم  دکتر خوش اخلاق برات همه چیزم توضیح میداد و ال سی دی بالا سرت هم همه چیزو نشون میداد و تو با اینکه هیچ موجود زنده ای رو داخل خودت احساس نمیکردی ولی از دیدن اون ریزقولی کیف میکردی

این بار ولی جایی که دکتر معرفی کرد برم ...هم فضای کسلی داشت و مثل دخمه بود همم تو اتاق سونو یه خانوم دکتر بداخلااااااااااااااق نه حرف میزد نه چیزی میگفت نه توضیحی میداد نه ال سی دی بود که چیزی ببینم.فقط یه سری آمار و ارقام به منشیش میداد....

وسط حرفاش تنها چیزی که من شنیدم male  بود...اول فکر کردم اشتباه شنیدم بعد سرمو برگردوندم تو مانیتور و دیدم نوشته male...فسقلی کوچولووووو شومبول داره ... پسره گوگولییییی

واسه من شک بود چون شدیدا حسم این بود که دختره با اینکه دوبارم خواب دیده بودم پسره ولی حسم دختر بود حتی خواهری کلی لباس هم دخترونه هم پسرونه خریده و فرستاده ولی اونقدی که دخترونه هاش دلبری میکردن برام پسرونه هاش دلبر نبودن...گرچه هردوشون قشنگ بودن ولی خوب لباس دخترونه یه چیز دیگس...

خلاصه که ما تا دیدیم male شده بچمون نیشمون وا  شد...گفتیم ایول سحر...خواباتو عشقه...چقدر ملکوتی شدی و نی نی پسر که از اول دوست داشتی...

بعد یادم افتاد به لباس دخترونه ها...غمگین شدم.بعد باز هی خوشحال شدم هی غمگین شدم...بعد ترسیدم گفتم نکنه پسر بزرگ که شد ول کنه مارو بره...راحت دل بکنه...دخترا وابسته ترن به خونواده پسر میره زن میگیره میره...بعد تصمیم گرفتم بش دیگه فکر نکنم...فقط لذت ببرم از این حسی که معلوم نیست آیا بازم تکرار میشه یا نه...ماشالله دوره زمونه یه جوری شده همه یه دونه بچه دارن.شاید دیگه باردار نشم.دیگهحس بارداری 4ونیم ماهگی رو تجربه نکنم...

این نگرانی هست...چون من داداش نداشتم و همیشه هم شنیدم پسرا زود مستقل میشن...پسرا میرن سمت زنشون...راحت مهاجرت میکنن...این نداشتن داداش هم چیز بدیه.نمیدونی یه پسر چیا از زندگی میخواد.چه جوری احساس خوشبختی میکنه.مثلا دوست داشتم اگه دختر داشتم از 5،6 سالگی بره کلاس پیانو یا حالا هر ساز دیگه ای.چندتا زبان یاد بگیره.نقاشی کنه.سوارکاری یا دوچرخه سواری بره...براش باربی بخرم.موهاشو دم اسبی ببندم...ولی هیچ دیدی راجع بع پسرا ندارم.نمیدونم زبان یاد گرفتن...موسیقی یاد گرفتن...سوارکاری و نقاشی و اینا هم جزء چیزایی هست که یه پسر دوست داشته باشه...یا بعدا از انجام ندادنشون احساس پشیمونی کنه؟!

خوشحال میشم تجربیاتتونو در اختیارم بذارین

کم کم هم باید به فکر اسم انتخاب کردن باشم.اسم قشنگ با معنی نه ازین اجق وجغا که یا داداش کوروشن یا نوه هوخشتره هم اگه بلدین بم پیشنهاد بدین.اسمی میخوام که روون باشه.با معنی باشه و به گوش هم خوش بیاد نه وقتی ازم پرسیدن و گفتم بگن بچتون دختره یا پسر!!!

خستتون کردم دیگه

مواظب خودتون باشین

فعلنی


نظرات 3 + ارسال نظر
nht دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 11:20 http://ruzhayearghavani.blogsky.com/

سلام به روی ماهت مامان سحر دوست داشتنی.
بهت تبریک میگم که داری صاحب یه آقا پسر عزیز و دوست داشتنی میشی
من البته با لباس پسر بچه ها هم ذوق میکنم با پاپیون های کوچولو و کت های کوچولو، خیلی بامزه است
منم مثل تو برادر نداشتم و هیچ تصوری از نیازهای یه پسر و سایر مسائلش ندارم.ولی مطمئنم به وقتش همه چیزش دستت میاد
برای اسم هم بذار یه کم بهتر فکر کنم و جستجو کنم حتمن یه لیست پیشنهادی بهت میدم
مراقب خودت باش

ممنون عزیزم از تبریکت
الان صرف نظر از خستگی پر از حسهای خوبم

مریم دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 08:49

مبارک پسر دار شدنتون خوب پسرها خیلی زیاد به مادرشون وابسته میشن ویه عشق خاصی به مامانشون دارن من خودم هم پسر دارم هم برادر اینو کامل حس کردم وصد البته که هر بچه ای میره دنبال زندگی خودش انشاالله که همیشه سالم وشاد باشن

ممنون عزیزم.چه خوب.من اصلا دور و برم کسی نیست که تجربه پسر بچه داشته باشه.به وقتش باید از تجربیات شما استفاده کنم

سهیل شنبه 25 مهر 1394 ساعت 14:10 http://sobhebahary.blogfa.com/

مبارک باشه انشاءالله
پسرها هم خیلی از اون چیزهایی که شما فرمودید دوست دارند . موسیقی ، اسب سوار ، ماشین سواری ، . . . البته وقتی که بزرگتر بشه خودتون متوجه می شوید که چی دوست داره ، خودش بهتون میگه .
مهم اینکه سالم و صالح باشه . دختر و پسر مهم نیست
من اسم خودم را پیشنهاد میکنم . به نظرم خوبه . اسم یک ستاره ای هستش که اواخر تابستان از جانب یمن طلوع میکنه و دارای رنگ سرخ است . ابوریحان در کتاب "التفهیم لاول صنایع تنجیم" اعتقاد داشته که رنگ سرخ سیبها و همچنین رنگ قرمز مس به علت تابیدن و رنگ این ستاره هستش .

آره واقعا اسم قشنگیه...
سهیل...شهاب...و سیاوش فعلا تو نظرمه.کیهان هم دوست دارم ولی شاید یذره به نظر قدیمی بیاد.حالا بازم باید لیست مورد علاقمو بنویسم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.