پیش. واز

امروز بعد 3 روز تعطیلی چه کار سختی بود از خواب بیدار شدن

گرچه شمارش معکوس سرکار اومدن منم شروع شده و با امروز 40 روز کاری دیگه در خدمت شرکت محترمه هستم و بعدش مرخصی شش ماهه و یا شاید دو ساله و یا شایدم مادام العمرم شروع میشه.درسته که 40 روز خیلی زود میگذره ولی این مانع از این نمیشه که صبحا وقت بیدار شدن آرزو نکنم که کااااااش میشد امروزم تعطیل باشم

8 روز دیگه تولدمه...

امسال تولدم با همیشه فرق داره به چندتا دلیل

1- 30 سالگیمو جشن میگیرم و وارد دهه 4 زندگیم میشم...این موضوع یه جاذبه خاصی به اون روز میده. انگار داری یه مرزی رو رد میکنی ولی سرتو بالا میگیری...برای منی که همیشه آرزو داشتم تو 21 تا 26 سالگی بمونم نباید حس قشنگی باشه اما حس عاقلتر شدن.پخته تر شدن...واقع بین تر شدن و محکمتر شدن حسهای خوبیه.هیچوقت به 30 سالگی فکر نکرده بودم.هیچ تصوری از یه سحر 30 ساله نداشتم و مطمئنا الان جایی نیستم که رویاهای 20 سالگیم میخواستن تو آینده باشم اما حداقل میدونم تلاش کردم.راکد ننشستم.خیلی چیزا رو سنجیدم تا زندگی الانو داشته باشم.درسته تو 30 سالگی جای پرفکتی نیستم اما میتونست بد تر از این باشه و خدا رو شکر که نیست

2- اولین باره که وقت تولدم یه موجود کوچولو تو دلم تکون میخوره و من تولدمو باهاش جشن میگیرم.قبلن فکر میکردم کاش زمان بارداریم با تولد و عروسی و جشنها همزمان نشه تا اون هیکل شکم گنده زشتو نخوام تو عکسا ثبت کنم اما الان خدارو شکر نه هیکل شکم گنده ایانه و زشت دارم و باز هم خدارو شکر که هم موقع تولد من و هم زمان تولد رضا این وولوولک باهامونه

3- اولین باره که موقع تولدم مامانم اینا پیشم نیستن.مامان و بابا دارن آخر این هفته میرن چین...اولش دلم گرفت. تاحالا نبوده بدون اونا تولدمو جشن بگیرم.بعدم انتظار داشتم تو این شرایطو امسال که باردارم بخوان که پیشم باشن ولی خب...و بعد که فکر کردم دیدم چه انتظار بی جایی.من الان 30 سالمه و دارم مامان میشم خودم...یذره هنوز لوسم انگار 

4- همیشه 2 هفته قبل تولد مغز همه رو میخوردم که من تولدمه یالاااا میخواین برام چی بخرین..ولی امسال تا الان حتی یه کلمه هم راجع بش حرف نزدم...نه که بخوام بزرگونه رفتار کنم نههههه چون اعتقاد ندارم اصلا به این حرف...من باید همیشه بچه مامانم اینا باشم تا اونا همیشه حس کنن پدر مادر منن و من بهشون احتیاج دارم.علت اینکار اولا مشغولیت ذهن یخودم راجع به ببریه.همم اینکه انگار امسال کادوی خاصی دلم نمیخواد در عوضضضضض

5- بعله در عوض یه تصمیمی گرفتم امسال.میخوام امسال برای اولین بار تو این 30 سال به خودم یه کادوی حسابی بدم.همیشه حقوقام مال پس انداز بوده.حتی اگه یه وقتی هم رفتم مثلا یه دستبند خریدم واسه خودم دیدم بهش یه پس انداز بوده.معمولا به خودم کادو میدم اما کادوهای کوچولو...مثلا یه شال بافت..مثلا یه گارد گوشی که دوست دارم یا مثلا یه کفش

اما امسال میخوام به مناسبت 30 سالگی...به مناسبت مامان شدن ...به مناسبت قبول شدن ارشد روانشناسی( اما نرفتم چون امید دارم که سال دیگه یا سال بعدش بیشتر بخونم و سراسری قبول شم)...به مناسبت مقاوم بودن و اومدن سرکار با بارداری...به خودم یه کادو بدم.پولشم برام مهم نیست 1 تومن...2 تومن...هرچی شد...اما هنوز تصمیمی نگرفتم چی باشه اون کادو

واسه پسری هم هنوز اسمی انتخاب نکردم...

برم یذره دنبال اسم پسر و یذره دنبال ایده کادو واسه خودم بگردم

مواظب خودتون باچچچچییییید

نظرات 1 + ارسال نظر
nht سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 09:26 http://ruzhayearghavani.blogsky.com/

وای سحر چه کار خوبی میکنی، خیلی عاالیه، من بهت تبلت یا گوشی رو پیشنهاد میدم شایدم یه ست زمستونی خیلی خوشگل
راستی راجع به اسم آقا کوچولو، من شخصن اسمای دوسیلابی که توش آ داره رو خیلی ترجیح میدم مثلن سینا، هم کوتاهه هم قشنگه. این فقط یه راهنمایی بود و مطمئنن هر اسمی که مامان خانوم براش انتخاب کنه بهترین اسمه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.